^^^^^*^^^^^
ارمنی بود و ارمنی زاده
ظرف خالی گرفت در دستش
آمد و توی صف نذری گفت
السلام علیک دردانه
پچ پچی دور او براه افتاد
عده ای خنده عده ای مبهوت
زیر لب دختری غضب می کرد
مردک ارمنی دیوانه
سرخود را گرفت پایین تر
بغض تلخی گرفت جانش را
من محب حسین و اولادش
آشنایم نه اینکه بیگانه
صف دلواپسی جلو میرفت
ارمنی در دلش چه غوغا بود
روضه خوان از رقیه بانو خواند
از سه ساله میانه ویرانه
توی حال خودش پریشان بود
فکر بیماری پسر در سر
ناگهان مردی از سر صف گفت
شد تمام و نمانده یک دانه
همه رفتند و ارمنی آمد
باقسم با گلایه و اصرار
زد عقب هرکسی جلوآمد
رفت با گریه آشپزخانه
یک نگاهی به دیگ خالی کرد
گفت: باشد قبول آقاجان
من همانم ک دیگران گفتند
مردک ارمنی دیوانه
پای خود راگذاشت درکوچه
دلخور از خویش و از ندامت ها
دست رد خورده بود بر قلبش
رفت خانه چه نا امیدانه
وسط دسته ظهر عاشورا
پسری با صلیب بر گردن
ناگهان ویلچرش زمین افتاد
و پسر روی پاش، مردانه
السلام علیک دردانه
^^^^^*^^^^^
^^^^^*^^^^^
آقای خوبی ها
کربلا را چگونه ساختی که اینگونه آرام میکند هر دل بی دل را
وقتی قدم به خاکش میگذاری؟!؟
آقای مهربانم
کربلا چگونه است که به دست فراموشی میسپارد تمام غم و غصه های دنیا را و تمام غصه ات میشود دیدن حرم و ضریح و
کاش میشد بیاییم و بمانیم و
دلتنگم
^^^^^*^^^^^
^^^^^*^^^^^
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید
گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن
عکس یک خنجر زپشت سر پی مولا کشید
گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم
راه عشق و عاشقی و مستی و نجوا کشید
گفتمش تصویری از لیلی و مجنون را بکش
عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید
گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش
فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید
گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم
گریه کرد آهی کشید و زینب کبری(س) کشید
گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق
عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید
گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین ع
گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید
^^^^^*^^^^^